ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
ملورینملورین، تا این لحظه: 8 ماه و 2 روز سن داره

*مادرانه*حس مادرنوشتنش سخت است!*

سخن بزرگان

     ادامه مطالب ...     « کودکان برای شاد بودن ، بیش از هر چیزی به گفتگو با ما نیاز دارند »   *   حکیم ارد بزرگ « تنها هنرمندانی که برایشان راه باز می کنم، کودکان هستند. از نظر من، نقاشی های کودکان در زمره‌ی کارهای استادان قرار دارند »   *   هنری میلر « کودکان، خبره های راستین‌اند. آنچه برای آنها گرانبهاست، بهایی ندارد، تنها ارزش دارد »   *   بل کافمن « کودکان، ارزشمندترین سرچشمه های دنیا و بهترین امید برای آینده‌اند »   *   جان. اف. کندی ...
21 اسفند 1391

دخمل خوشگله و واکسن شش ماهگی

سلام عزیز دلم چندروزه نتونستم برات بنویسم. آخه یکم کارام زیاد شده بود.نزدیک عیده و خونه تکونی ، تازه خاله مریم هم اسباب کشی داشتن رفتیم خونه جدیدشون یکم کمکش کردیم .شنبه 1391/12/12 رفتیم واکسن شش ماهگیتو زدیم الهی مامانی فدات شه انقدر گریه کردی که دلم کباب شد. قربونه اون اشکات که از چشمات می ریخت بشم  .                         ازاونجا هم دوتایی رفتیم خونه مامان جون  کل روزهم که برگشتیم بازی کردی انگار نه انگار واکسن زدی .دیگه واکسن نداری تاااااااااااا دوازده ماهگی.دیگه نمی خوام چشمای زیبات رو پرازاشک ببینم. مامانی وبابایی خیلیییییییییییییی دوستت دارن.   ...
15 اسفند 1391

خواب کاریکاتور

          برای دیدن خواب کاریکاتوربه ادامه مطالب بروید.       فچ چرده با ای لالاییا خوافیدم فچ چردی خیال چردی جونم   امون ای امون از این شهرت تو خوافم ولم نمیکنن ینی چی چی دارن راجبم پچ پچ می کنن؟   چی فچ چرده  بابا لالایی نخون سرم درد گرف خودم میخوافم ...
11 اسفند 1391

پایان شش ماهگی

وای دخمل طلا شش ماهت تموم شد. خانم خانماکلی شیطون شدی. توی این یک ماه کلی کارای جدید انجام دادی.مثلا قل میخوردی واین ورو اون ور خونه پیدات می کردم تواتاق ، زیر مبل...  این ماه اول فرنی خوردی بعد حریره بادام وسه روزه سوپ می خوری انقدر خوردنودوست داری که نگو  خدا نکنه کسی جلوت چیزی بخوره ، مخصوصا لیوان تودستش باشه که دیگه هیچی لیوانو میکشی اگه بهت ندن جیغت خونرو ور میداره تازه هفته پیش چنان لیوانو از دستم کشیدی که افتادو شکست. وقتی می خوام صورتتو بشورم متوجه می شی وخودت صورتتو میاری جلو ،عاشق حمام رفتن وآب بازی کردن iهستی. وقتی هم میخوای توجه دیگران روبه خودت جلب کنی همش سرفه میکنی، انقدر ادامه میدی که قرمز میشی آخرسر...
11 اسفند 1391

دیدن نی نی خاله الهه

دختر خوشگله مامان امروز صبح ساعت 10من و شما همراه باهم رفتیم خونه ی خاله الهه دوست مامانی آخه دوازده روزه خدا یه پسر نازبهشون داده ،من وشماهم چون مریض شده بودیم زودتر نشدکه بریم خاله الهه ونی نی روببینیم. خاله الهه اول یه دخملی ناز داشت به اسم الینا، اما مریض شدورفت پیش فرشته های آسمون اون بالابالاها وحالا دوباره خداجون یه نی نی بهشون داده که اسمشو گذاشتن سپهر تازه امروز نافشم افتاد .کلی پیش نی نی موندیم (بازم دلم نی نی خواست )خیلی جیگری بود. مامان بابای نی نی خیلی خوشحال وخندان بودن ویکم ناراحتیشون کمتر شده بود .ساعت 19:30 بابای سپهر کوچولو عمومجید مارو تاخونمون رسوند .   خدایا همه نی نی هارو به مامان باباهاشون ببخش ونذارهیچ وق...
10 اسفند 1391

برسام وجی جی

  این جی جی مال برسام که بابابزرگ براش خریده ویه عروسکم برای شما .آقابرسام وقتی اومده بود خونمون جی جی روهم آوردتا باهم بازی کنید. آقابرسام دوست داشت تا شماروباجی جی سواری بده که هنوز راه نرفته نقش برزمین شدآخه دخترخاله اش براش سنگین بود.    این آقابرسام ما توجی جی داشت ازشمامواظبت می کرد اما...   برسام رفت و جی جی رو نبرد شماهم حسابی سواری کردی                                                              ...
7 اسفند 1391

کودک عشق

  اینجاست که کودک عشق پا بر دیوار دل می کوبد و به یادت می آورد که من عشقم، همانی که با تو و در تو زاده شده ام، همان کودکی که نوازش می خواست، به دنبال لذت و شادی بود و به هرآنچه او را راضی می کرد دل می بست! کودک عشق، می خندد، دست می زند، پا می کوبد و اینگونه ابراز می کند! کودک عشق، هرگاه گرسنه شد می خورد، هرگاه تشنه شد می نوشد و هرگاه لذت می برد، پا می کوبد و بی تابی می کند! کودک عشق، فردا را نمی شناسد، دیروز را نمی داند، فقط زنده است و زندگی را می چشد، روز ها را نمی شمرد و با کسی مسابقه نمی دهد، تازه تازه می چیند و به همان اندازه که دلش می طلبد، دریافت می کند. حوصله گریه کردن ندارد، به هر بهانه ای می خندد و بی بهانه، می بخشد! کودک...
6 اسفند 1391